نرگـ ــس
دوشنبه ۱۲ بهمن ۹۴
هیچ وقت دوست نداشتم نمازمو با تاخیر بخونم
ولی هیچ وقت از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم که این قراری هس بین من و خدا
چند سال پیش بود..
دختردایی هام که 7 سال ازم کوچیکترن درباره نماز ازم میپرسیدن و لباس و اهمیتش و اینا..
من اصلا نمیدونستم چرا باید نمازو سر وقت خوند یه لحظه اومد به ذهنم که بگم این یه قرار ملاقاته
فک کن با دوستت قرار داری.. اگه دست خودت باشه که تمام تلاشتو میکنی یه ده دقیقه ای زودتر از اون برسی
چون نمیخوای بهش بی احترامی شه
حالا مثلا دوستت از لباس جلف هم خوشش نیاد.. پس حتی اگه خودت دوس داشته باشی به خاطر رفاقتتون تو این قراری که گذاشتین از اون لباس استفاده نمیکنی
اگه این دوستت یه شخصیت بزرگی باشه چی؟..
یکی که میتونه کلی از کاراتو جلو بندازه.. اصلا کارات هیچ چی..
حداقل افتخار دوستی باهاش رو تو داری.. میتونی پیش هر کسی بگی که من و فلانی دوستیم
این حرفارو به دختردایی هام میگفتم درحالیکه هیچ وقت خودم اینطوری به نماز فکر نکرده بودم
ادامه دادم: هرچی باشه باهات دوسته دیگه.. این دور از اداب دوستی هس که تو شرایط سخت دوستت رو تنها بذاری
پس تو فقط کافیه به قرار ملاقاتتون زودتر برسی.. اینطوری تو سختی ها دستتو میگیره
اذان.. میشه اینطوری به اذان نگاه کرد که دیگه داره وقت قرار میرسه و تو هنوز نرسیدی و دوستت میخواد ببینه کجا موندی
دوستت.. شخصیتی به این بزرگی که هر روز باهات قرار میزاره که ببینه حالت چطوره
بعد میگه دوست داره ازش کلی چیز بخوای
هر روز همون حرفای تکراریتو بهش میزنی.. انصافا دعاهاتون به نظر خودتون تکراری نیستن؟
ولی دوستتون هر روز به حرفاتون گوش میده و هیچ وقت هم گلایه نمیکنه که اینو چند بار میگی اخه سرمو بردی
نماز واقعا یه نعمته.. راستی میدونین شکری که ادم میکنه از نعمتی که خدا بهش داده هم میتونه یه نعمت باشه..
نگاهتو عوض کن..
این حرفارو از اول اماده نکرده بودم ولی خیلی راحت کلمات کنار هم قرار میگرفتن و جمله هامو کامل میکردن
این حرفا برای توجیه دختردایی هام که اون موقع ده یازده سالشون بود کافی بود..
حالا دیگه تمام سعیم اینه که زودتر از دوستم برسم سر قرار
منی که ادعا میکنم ان تایمم.. باید تو قرار ملاقات با تنها پناه تنهایی هام اینو نشون بدم
الحمدلله
التماس دعای فرج
اجر دوستی که تو ویرایش متن کمکم کرد با خدا..