پنجشنبه ۱ بهمن ۹۴
داستانی هست که من آن را شنیدهام، زمانی جماعتی به این میرسند که امام زمان باید بیاید، با این همه یار و یاور دیگر تاخیر جایز نیست، به همین دلیل جمع میشوند و از میان خودشان سه نفر انتخاب میکنند تا این سه نفر بروند عبادت کنند تا بتوانند امام زمان علیه السلام را ببینند و از حضرت علّت تأخیر در ظهورش را بپرسند.
دو نفر از سه نفر در جایی سه روز عبادت میکنند ولی به جایی نمیرسند و نوبت به سومی میرسد سومی بعد سه روز در حال خواب یا بیداری شخصی را میببیند، آن شخص به او پیشنهاد میکند که با دختری ازدواج نماید و زندگی کند تا هر وقت امام زمان ظهور کرد او هم به یاران او بپیوندد. شب عروسی شخصی میآید و میگوید فلانی! پا شو که امام ظهور کرد و جواب میدهد که برو، من هم بعداً میآیم. این جمله را میگوید و به خود میآید که...
با این کار میخواست به آنها بفهماند که هنوز آمادگی ندارید. ما چطور؟ شاید زمانی که خستهایم و یا حال و حوصله نداریم و یا سر سفره هستیم و یا در حال انجام کار مهمی هستیم، صدای تلویزیون را میبندیم تا مجبور نشویم با شنیدن نام حضرت، به پا خیزیم، هر چند این کار علامت بیاعتقادی به امام زمان علیه السلام نیست، امّا میشود میزان آمادگی خود را سنجید.
پس یکی از فلسفههای ایستادن ما موقع شنیدن نام حضرت، تمرین آمادگی برای قیام امام زمان علیه السلام میباشد، یعنی با این کار خود را تمرین میدهیم تا آماده باشیم و به محض اینکه دعوت امام زمان را شنیدیم به پا خیزیم..
آماده شده در جاودانهها